Dreams...

ساخت وبلاگ

همیشه غبطه میخورم به کسایی که به دین و پیامبرا اعتقاد محکم دارن.... اینا حداقل یه چیزی تو زندگیشون دارن ک بهش مطمئنن...

اخه لعنتیا یکم شک نمیکنید که ممکنه همش کشک باشه؟ ممکنه اصلا دنیای دیگه ای نباشه؟ بمیریم و خاموش خاموش خاموش بشیم؟ انگار که هیچوقت وجود نداشتیم...

Dreams......
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:35

بعضی وقتا کلا برای انجام خیلی چیزا دیگه خیییلی دیره...

مثلا من نمیدونم چرا هر کسی کنارمه تا وقتی که هستم قدرمو نمیدونه! فقط وقتی ازش دور میشم برمیگرده میگه کاش کنارم بودی و فلان کارو میکردم برات!

خب بخوره تو سرت اون کاری که با دور شدن از من یادت اومده...

من دیگه نمیخوامش... نمیدونم چرا اکثریت در مقابل من اینجورین؟ همه همینطورن یا من فقط دوریم باعث میشه ملت عقلشون سرجاشون برگرده؟؟!

Dreams......
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:35

چند شب پیش یه خوابی دیدم... خواب دیدم خونه ای رو که تا سه سالگیم توش زندگی کردم دوباره خریدیم و قراره من بازسازیش کنم و توش زندگی کنم... خوابه برام خیییلی عجیب بود چون هر قسمت از اون خونه رو که میدیدم همزمان فلش بک میخوردم به خاطرات بچگیم ک دقیقا توی همون قسمت برام اتفاق افتاده بود. اصلا شبیه به خواب نبود... اونقدری واقعی بود و حس خوب داشت که توی همون عالم خواب به خودم میگفتم حتما من دقایق اخر زندگیمه و توی بدنم DMT ترشح شده... و جالب تر اینکه خوشحال بودم که مرگ اینقدر شیرینه که دارم خاطرات بچگیمو دوباره تجربه میکنم و میبینم... الان چند روز گذشته و ذره ای از حال و هوای اون خواب بیرون نمیام... کاش واقعا مرگ اینطوری باشه که برگردم به همون سه سالگی... اون دیوارای سبز خونه قدیمی، مزه شیری که توی شیشه شیر میخوردم، تابی که تو حیاط بزرگش داشتم، حتی پشت بومش... وای خیلی حس خوبی بود. بوی لحاف تشک های مخصوص مهمون که تا بالای کمد دیواری روی هم بود و اونجا منطقه امن من بود که ساعتها بشینم.... یعنی اون خواب بوده یا همون قضیه تجربه خاطرات قبل از مرگی که نیمه کاره انجام شد و از توش زنده در اومدم آیا؟ Dreams......ادامه مطلب
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:45

چقد هفته اخیر برام هفته عجیب و مهمی بود!

موهامو کوتاه و روشن کردم

از کارم استعفا دادم

یه چیزی جعل کردم Dreams......

ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 20:14

خیلی وقتا برام پیش میاد در کسری از ثانیه در حالی که اصلا تو فکر چیز خاصی هم نیستم یهو تو یه حال و هوایی قرار میگیرم مثلا انگاری پرت میشم به گذشته ... خاطراتی که زیادم پیش نمیاد خودم بشینم بهشون فکر کنم! بعد نکته جالبش اینه که وقتی فکر میکنم میبینم خاطره ای که یهو توی ذهنم اومده دقیقا تو همچین تایمی از سال پیش اومده بوده ... مثلا امروز که 6 آبان 1402 هست یهو باید یادم بیاد زمانی که مادربزرگم سرطان گرفته بود و باهاش رفته بودم برای شیمی درمانی... یهو محیط بیمارستان رو یادم میاد... حالا این اتفاق کی پیش اومده بود ؟ آبان سال 84 .... هم عجیبه هم جالبه هم....Am I getting out from the matrix???آیا??? Dreams......ادامه مطلب
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 15:41

اصلا برام قابل باور نیست مرگ کسی رو که تا حالا از نزدیک ندیدمش اینقدرررر اذیتم کنه که تا کوچکترین فرصتی گیر میارم بغضم میترکه...اینقدر حالم بده که دیگه حتی نمیتونم هیچوقت فرندزتراپی کنم...so no one told you life was gonna be this wayYour job's a joke, you're brokeYour love life's DOAIt's like you're always stuck in second gearWhen it hasn't been your day, your week, your monthOr even your year, butI'll be there for you(When the rain starts to pour)I'll be there for you(Like I've been there before)I'll be there for you('Cause you're there for me too)You're still in bed at tenAnd work began at eightYou've bued your breakfastSo far, things are going greatYour mother waed you there'd be days like theseBut she didn't tell you when the world has broughtYou down to your knees thatI'll be there for you(When the rain starts to pour)I'll be there for you(Like I've been there before)I'll be there for you('Cause you're there for me too)No one could ever know meNo one could ever see meSeems you're the only one who knowsWhat it's like to be meSomeone to face the day withMake it through all the rest withSomeone I'll always laugh withEven at my worst, I'm best with you, yeahIt's like you're always stuck in second gearWhen it hasn't been your day, your week, your monthOr even your yearI'll be there for you(When the rain starts to pour)I'll be there for you(Like I've been there before)I'll be there for you('Cause you're there for me too)I'll be there for youI'll be there for youI'll be the Dreams......ادامه مطلب
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 15:41

چقدر هفته ی سختی داشتم...

برای اولین بار توی بیمارستان بستری شدم

برای اولین بار بیهوش شدم

و برای اولین بار اندوسکوپی شدم...

برای اولین بار از شدت درد گریه کردم!

خدا رو شکر که با تموم شدن هفته این ماجرا هم تموم شد...

پیش به سوی اتفاقای خوب

پیشاپیش به این دنیا اومدنم مبارک:)

#ما با درد زاده شدیم Dreams......

ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 45 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 20:29

مامان دارم برای تو مینویسم چون الان تقریبا دوماهه ندیدمت و از هم دوریم و یهو دلم برات وحشتناک تنگ شد اونم نصفه شب. مامان تو چه موجودی هستی که فراتر از یک انسانی؟ نکنه فرشته ای... همیشه متعجبم از اینکه چطور یه آدم میتونه تا این حد مهربون و بی ریا و دلسوز باشه آخه مگه داریم... چطور میتونی اینقدددر به خدا نزدیک باشی و هر چی که من بهت میگم برام دعا کنی سریع اجابت میشه... واقعا زبانم قاصره از گفتن اینکه چقدر دلت پاکه و خدا دوستت داره... منم همونقدر دوستت دارم مامانی قشنگم... قربون اون پیام های قشنگی که برام میفرستی بشم آخه... عاشقتم.. Dreams......ادامه مطلب
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:42

سلام

چهارشنبه مراسم عروسیمه

اگه داری این متن رو میخونی تو هم دعوتی Dreams......

ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 19:25

توی یه دنیای موازی من یه دختر قوی و مستقلم که عاشق شغلمم. هر روز میرم سرکار ، با کلی ادمای جدید اشنا میشم و وقتمو به صورت مفید باهاشون میگذرونم ... توی تایم های بیکاری هم میشینم و روی کتاب جدیدم کار میکنم ... توی دنیای موازی من یه همسر هستم که عاشقانه و بدون دغدغه با ون قشنگمون با همسرم به جاهای دور و نزدیک سفر میکنیم. یه حیوون خونگی نازم داریم که باهامونه همیشه و همه جا... توی دنیای موازی من یک مادرم... Dreams......
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 3:28