بوی عید

ساخت وبلاگ

بعد از مدت ها امروز اولین روزیه که با باز گذاشتن پنجره ذوق کردم...

دیگه سردم نشد!

انگاری صدای پای بهار میاد ...

اینو از شکوفه های بادام هم میشه فهمید....

چقدر حالم خوبه خدایا شکرت...

امروز دوتا از کلاس هام تشکیل شده بود ولی من نرفتم و بسیار هم خرسندم :)

همیشه وقتی اسم بهار میاد یاد سالهای بچگیم میفتم... وقتایی که از دو هفته قبل از عید بهمون پیک نوروزی میدادن و ما هم دیگه مدرسه نمیرفتیم.

همیشه هرموقع با خوشحالی و پیک به دست میرفتم خونه میدیدم خونمون شلوغه و همه دور هم دارن خونه تکونی میکنن. بساط کیف من بهراه بود که در حین قالی و موکت شستن آب بازی کنم...

یادش بخیر...

بعد بابام واسم بستنی عروسکی میخرید.. منم با ماهی قرمزم تقسیمش میکردم :)))

چقدر خوب بودن اون روزا ...

الان دیگه قالیشویی و جاروبرقی و بخارشو و این چرت پرتا جای دورهم بودنای قدیمی رو گرفتن...

چقدر دلم قدیما رو میخواد.

یادش بخیر تعطیلات قبل از عید بیشتر از خود عید میچسبید...

واااااااای دلم بچگیمو میخواد

اما به قول حسین پناهی... کفش های برگشت برام کوچیکه!!

آخر سال تون پر از اتفاقای خوب و قدیمی :)


نوشته شده در تاريخ سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ توسط Raina

Dreams......
ما را در سایت Dreams... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrainadreamsa بازدید : 172 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 16:53